94...
مادرشوهرم همیشه میگه: پدر و مادر هم میتونن باعث خوشبختی بچشون بشن هم باعث بدبختیش؛ هم میتونن با رفتارشون به بچه ارزش بدن هم اونو بی ارزشش کنن...
اواخر شهریور قرار شد عروسی بگیریم...
پدرشوهرم میگه تا آماده شدن خونه من و آقایی، یه خونه اجاره میکنیم.
بابا هم نه گذاشت نه برداشت گفت اجاره عخه لبخند اگه دختر منه کنار پدرشوهر مادر شوهر هم زندگی میکنه ( حالا بماند که تو اون خونه پدربزرگ و مادربزرگ آقایی هم زندگی میکنن که با ما میشن سه تا خانواده)
پدرشوهرم هم گفت لبخند اگه اینکارو بکنه واقعا در حق ما لطف بزرگی کرده بعد هم میتونن جای اجاره دادن پس انداز کنن
اولش داغ بودم و حرفی نزدم اما حالا داغدار حرفای نگفته ام نه اینکه مخالف زندگی پیش اونا باشم چون دوسشون دارم و تا حالا از گل کمتر به من نگفتن. درد من از اینه که بابام حتی یه بار هم از من نپرسید که راضی ام یا ناراضی ؛ دردم از اینه که چرا بابام راضی میشه من تو خونه خودم جلوی شوهر خودم همیشه روسری سرم باشه و نتونم تو خونه خودم یه لباس راحتی بپوشم حتی...
واقعا نمیدونم دیگه چی درسته چی غلط.