قاصدک خیال من

آیا تو چنان که می نمایی هستی؟؟؟!



پیام های کوتاه
  • ۲۰ مرداد ۹۶ , ۰۰:۴۴
    117...
نویسندگان

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من و تو» ثبت شده است

۰۱
بهمن

شبیه آرزوهای من که نه تو خودِ خودِ آرزویم هستی

  • لبخنــــツ ـــد
۲۸
مهر

تو فرشته منی 

 کی گفته فقط زن ها میتونن فرشته باشن

تو مردترین فرشته ی منی

  • لبخنــــツ ـــد
۲۲
شهریور

ده روز از عروسیمون که بابام برامون گرفته بود گذشت

و سفر رامسر که با همه اتفاقات خوش و ناخوش سنجاق شد به اولین خاطرات زندگی دونفرمون

و تبخالی که گوشه لبم خودنمایی میکنه یادگار ماه عسلمون



زندگیتون به طعم عسل ^___________^

  • لبخنــــツ ـــد
۱۰
شهریور

بخاطر فوت مادربزرگ آقایی عروسی کنسل شد و قرار شد یکشنبه همین هفته یه حنابندون بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون و بعدشم هم مسافرت... همه چی دوباره بهم ریخته... آرزوهای قشنگی که برا عروسیمون داشتم همه بر باد رفت از یه طرف هم با خودم میگم لابد یه خیری تو کار بوده، تو اون چند وقت حرف عروسی که میشد بلافاصله صبر میومد حتی وقتی میخواستم لباس عروس پرو کنم باز صبر اومد... بازم یه نشونه  از طرف خدا...

صبر... صبــــر و باز هم صبـــــــــــــــر

  • لبخنــــツ ـــد
۲۰
مرداد


حس پرنده ای رو دارم که تو یه قفس تنگ و تاریک هرچی دست و پا میزنه؛

 تاریکی بیشتری رو سرش آوار میشه،

 همه اینا هم از حماقت های خودم ناشی میشه که به هر کسی اعتماد میکنم

و هرکی به روم میخنده فکر میکنم میشه روش حساب کرد.

کاش که میشد همه دلشوره هامو بالا بیارم و راحت بشم...

  • لبخنــــツ ـــد
۱۸
مرداد

- من چیه توِأم؟

+ تو هوای منی

- هوا یعنی چی؟

+ هوا چیزیه که اگه نباشه امکان نداره زنده بمونی


  • لبخنــــツ ـــد
۰۶
مرداد

تاریخ عروسیمون مشخص شد، 1396/06/09 ^ـــــــــــــــ^

بالاخره خونه ی مورد نظرمون رو پیدا کردیم، یه خونه کوچولو و شیک که من عاشقش شدم

این روزا بیشتر از هر وقت دیگه  دلامون به هم وابسته تر شده

احساس آرامش دارم این روزا

خدایا شکرت که روزای سخت تموم شد،

تو این مدت سختی ها و ناخوشی ها با تمام وجودم این رو درک کردم که:

 همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه


خدایا شکرت

  • لبخنــــツ ـــد
۰۷
تیر

یکی از اخلاقای بدم اینه که وقتی یه چیزی میشنوم که برام خوشایند نیست؛ به جای قدری تأمل و تفکر و بردباری زود عصبانی میشم و عجولانه حرف میزنم و عجولانه قضاوت میکنم و بعدش زود هم پشیمون میشم که این اخلاقم رو دوس ندارم؛ بعد نوشتن این پست و خالی کردن حرفای دلم و غرغرهام، روز عید فطر تاریخ عروسیمون مشخص شد و قرار شد خونه مستقل بگیریم یعنی نگو مامان بابای آقایی هم بعد حرفای اون روز، از اینکه یه جا زندگی کنیم پشیمون شدن چون واقعا جور در نمیاد، حالا فقط حرص خوردنای اون روز برا من موند... 

 از اینا که بگذریم شهریور ماه عروسیمونه و من بعد یه سال که از نامزدیمون میگذره همون لبخند پارسالم که همه میگفتن باید تا عروسیتون چاق و تپل بشی که لباس عروس تو تنت قشنگ بشه یا خودم که همش دغدغه تپل شدن و بلند شدن موهامو داشتم...

الان نه تپل شدم نه موهام از پارسال بلندتر شده، تازه شاید تا عروسیم لاغرتر هم بشم حتی، خلاصه به این نتیجه رسیدم که من خودمم و بخاطر خوشایند کسی نمیتونم خودمو بکوبم و از اول بسازم الان استرس عروسی و خرید رفتن رو دارم و اینکه تا آخر تیرماه پروژه ام رو تحویل بدم


+ اینبار یادم باشه وقتی خانوم آرایشگر از کارش تعریف کرد بدونم که حتما یه گندی زده میخواد اونو بپوشونه :/

  • لبخنــــツ ـــد
۰۳
تیر


خوشبختی یعنی؛

امروز اولین سالگرد عقدمون باشه  ^ـــــــــــــــــــ^


  • لبخنــــツ ـــد
۰۳
ارديبهشت


زندگی شوخی های آبکی و بیخودکی نیست

گاهی باید زبونتو فیلتر کنی تا نیش حرفات دل عزیزتو زخمی نکنه... .

  • لبخنــــツ ـــد