قاصدک خیال من

آیا تو چنان که می نمایی هستی؟؟؟!



پیام های کوتاه
  • ۲۰ مرداد ۹۶ , ۰۰:۴۴
    117...
نویسندگان

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه» ثبت شده است

۰۳
بهمن

نمیدونم چرا هر وقت من میام اینجا انگار که پر سیمرغ (؟) رو آتش زده باشن مامانم جلوم ظاهر میشه و انقد غر میزنه که یادم میره چی میخواستم بنویسم، گاهی وقتا فکر میکنم زندگی چه ارزشی میتونه برام داشته باشه اگه قرار باشه منم رونوشت مامانم باشم و همش سر بچه هام غر بزنم و اونا رو با بچه های مردم مقایسه کنم!

دیروز داشتم تلفنی با آقامون حرف میزدم شنیدم همش زیر لب غر میزنه و ...

زودی تلفن رو قطع کردم اومدم پیشش میگم چرا اینجور میکنی؟

میگه: چی بهت میگفت داشتی میخندیدی؟!!!!!!!!

میگم: گریه کنم خوبه؟

میگه:چخبره اینقدر باهم حرف میزنین دیگه شورشو درآوردین پشت تلفن پنج دیقه بیشتر حرف نمیزنن!!!

وقتی هم نامزدم میاد خونمون طوری رفتار میکنه که دلم میخواد از خجالت آب بشم برم زمین.


خیلی بده نامزدت با طعنه برگرده بهت بگه مادر خودمو با هیچکس عوض نمیکنم.

خیلی بده یه دختر همش آرزو کنه این روزا تموم بشه و زودتر بره خونه خودش.

یعنی مادرم آرزوشه که ببینه من تو زندگیم به جایی نمیرسم و همش سرکوفت شوهر و مادرشوهر بشنوم، چــــــــرا؟

چون به قول خودش همش پشت کامپیوترم و معلوم نیست دارم چه غلطی میکنم :((   !!


+ دندان درد خــــــــر است.

+ نمیخواستم غر بزنم ولی پیش اومد.

+ نویسنده در اوج عصبانیت این پست را نوشته است ، به همین دلیل بخاطر استفاده از الفاظ نامناسب پوزش میخواهم.


یکی از تجربه های زندگیم که امروز به دست آوردم اینه که:

عاقا هیچوقت موفقیت های بچه های مردم رو تو خونه نگین چون بعدا چماق میشه و میخوره تو سرتون و ضربه مغزی میشین خدای نکرده؛ حالا از من گفتن بود.


  • لبخنــــツ ـــد