مثل وقتایی که تنبلی خلاقیت میاره
بی پولی هم خیلی چیزا یادت میده
مثلا اینکه چطور با سیلی صورتت رو سرخ نگه داری و سر چله زمستون با مانتو تابستونی سر کنی و
یا اینکه چطور به بهونه های مختلف همش تو خونه پدرت کنگر بخوری و لنگر بندازی و بدون اینکه بذاری بو ببرند که هیچی تو خونه نداری...
یا اینکه مثلا چطور با 700 تومن ماهیانه که 200 تومنش برا اجاره و 500تومنش هم میره برا وام سر کنی و جیکت درنیاد
حالا بماند پوشک و شیرخشک بچه ...
چطور دلت رو با وعده وعیدهای سرکاری سرکاررفتن خوش کنی و حتی واسه درآمد کار نداشته ات نقشه ها بکشی...
.
.
.
یکی میگفت: تا چند سال آینده دیگه خبری از فقر و فقیر نیست؛
چون فقیر میمیره و فقر هم از بین میره.
به همین راحتی!!!
وقتی دم عیدی از کار بیکار میشی و نمیدونی تا کی قراره با 150 هزار تومن سر کنی...
آقایونی که میگن اشتغال زایی کردیم و کار ایجاد کردیم واسه جوونا لطفا بیان آدرس یه جایی رو بدن که اونجا کار ایجاد کردن
...لعنتی کو کاری که ازش حرف میزنی
لبخندهای مردونه اش تنها دلخوشی زندگیمه
دوسش دارم، دوسم داره اما به قول خودش زندگیمون با روزای نامزدی هیچ فرقی نکرده...
یه روز خونه مامانم؛ یه روز خونه مامانش...
تو این فاصله اگه وقت کنیم یه سر هم به خونه خودمون میزنیم...
خونه که نه اگه بگم خوابگاه بهتره تا خونه...
دیگه از اعصاب خوردی گذشته کار من ...
زندگی این روزام پر شده از کاشکی های الکی که حالا حالاها برآورده نمیشن...
خونه ای که توش آرامشت گم بشه خونه نیست...
خونه ای که همسایه طبقه بالاتون توش ش ی ش ه بکشه و با زنش دعوا بکنه و شیشه بُر کوچه بغلی از سر و صدای اونا بیاد در خونه رو بزنه و بگه بخاطر لبخند که با باباش یه روزی همکار بودم اومدم تو این خونه که این دختر نترسه ...
و تو ایمان بیاری به معجزه آیه الکرسی که هر صبح بعد رفتن همسرت میخونی ...
بخاطر فوت مادربزرگ آقایی عروسی کنسل شد و قرار شد یکشنبه همین هفته یه حنابندون بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون و بعدشم هم مسافرت... همه چی دوباره بهم ریخته... آرزوهای قشنگی که برا عروسیمون داشتم همه بر باد رفت از یه طرف هم با خودم میگم لابد یه خیری تو کار بوده، تو اون چند وقت حرف عروسی که میشد بلافاصله صبر میومد حتی وقتی میخواستم لباس عروس پرو کنم باز صبر اومد... بازم یه نشونه از طرف خدا...
صبر... صبــــر و باز هم صبـــــــــــــــر
دلگیرم از همه کسانی که پا کردن تو کفشم ....
بیزارم از همه اونایی که لبخند های به ظاهر دلسوزانه شون بوی تعفن و دورویی داره ...
+ عنوان از حافظ