نیمچه کارمند تلفنچی باشی
دفتر خونه تکونی بسته شد و روزای اسفند همینطور دارن میگذرن و میرن که به دیار گذشته بشتابند
هرچی به آخر سال نزدیکتر میشیم یه غمی تو دلم سنگینی میکنه
امروز چهارمین روز کارآموزیم بود کارآموزی که چه عرض کنم
ظاهرش قشنگه نشستم پشت میز آقای همکار که فعلا تو مرخصی هستن
منم و یه لیست 22 صفحه ای شماره تلفن که باید زنگ بزنم بیان برا فرم پر کردن
اولش برا منی که به قول آقای همکار ساکت و خجالتی ام سخت بود
اما الان برام عادی شده
امروز یه نفر برای اولین بار تو عمرم بهم گفت خانوم مهندس :))
آقای همکار میگه اینجا باید پررو باشی ...
منم که بسیار بسیار آروم و سر به زیر فقط گفتم چشم .
نمیدونم چرا حرف زدنم نمیاد ...
چند تا خوشبختی هم بگم و برم :))
خوشبختی یعنی اینکه :
بدونی یکی هست که کیلومتر ها دور تر از تو کنار حرم امام رضا برات دعا میکنه و به یادته
خوشبختی یعنی اینکه :
اسمت جزء لیستی باشه که قراره برسه به دست امام رضا
خوشبختی یعنی اینکه بدونی :
یه نفر از کسانی که اسمش تو لیست ختم ازدواج بوده دیروز تو حرم امام رضا عقدش بود.
خوشبحالشون که عقد شدن!!