جمعه ۳۰ مهر ۹۵
از دیروز یه ترسی افتاده تو دلم که با خوابی هم که دیشب دیدم دوچندان شده
فقط یه نفر میتونه این ترس رو ازم دور کنه
اونم فقط و فقط تویی خداجونم
میدونم هر وقت کارم میلنگه یاد تو میفتم و میدونم بخاطر خیلی چیزا شکرت رو به جا نیاوردم و حالا با پررویی اومدم در خونه ات ، اما در خونه تو نیام کجا رو دارم که برم؟ مگه کی مثل تو میتونه ازم دستگیری و محافظت کنه؟
خداجونم خودم رو تو دستای تو رها میکنم
تو حافظ و نگهبانم باش ![]()