ترس ، از چی؟ نمیدانم

از دیروز یه ترسی افتاده تو دلم که با خوابی هم که دیشب دیدم دوچندان شده

فقط یه نفر میتونه این ترس رو ازم دور کنه

اونم فقط و فقط تویی خداجونم

میدونم هر وقت کارم میلنگه یاد تو میفتم و میدونم بخاطر خیلی چیزا شکرت رو به جا نیاوردم و حالا با پررویی اومدم در خونه ات ، اما در خونه تو نیام کجا رو دارم که برم؟ مگه کی مثل تو میتونه ازم دستگیری و محافظت کنه؟

خداجونم خودم رو تو دستای تو رها میکنم

تو حافظ و نگهبانم باش praying

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

:))

امروز آقایی رو به بخاطر کنفرانس یکشنبه تحریم کردم که نیاد خونمون

دو سه بار زنگ زده که یعنی نیام دیدنت لبخند؟:(

بعدش برگشته میگه باشه ولی یکشنبه میاماا :))


ممنونشم که همیشه درکم میکنه  :))

۳ موافق ۰ مخالف

سلام عرض شد:)

میگویند:

 برای کلبه کوچک همسایه ات

چراغی آرزو کن

قطعا حوالی خانه تو نیز

روشن خواهد شد

من ؛

خورشید رابرای خانه دلت آرزو میکنم

تا هم گرم باشد

و هم سرشار از روشنائی.


+ کپی شده از وبلاگ قبلیم :)

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
درباره من
آیا تو چنان که می نمایی هستی؟؟؟!



پیام های کوتاه
طراحی شده توسط رضا