گاهی با یه حــــ ــرف ، با یه جملــه ، حتی با دیدن یه صحنـــه ؛
طوری فـرو می ریــ ــزی و دلتنگ روزای نیامده زنــدگیت میشــی
که حتی سر خــــ ــــدا هم فریاد میزنــی کــه :
چرا فقط مـــ ــــن؟
چرا فقط مــن باید این همــه بـغض رو به دوش بکشـ ــم و صبـــ ـــر کنم؟!
صبـــر تا کی؟؟
بعدش با خــــــ ـــدا قهــــــر کنی و بــری بخوابی؛
بدون اینکــه دیگــه یه کلمــ ــه باهاش حــــــ ـــرف بزنی ...
یک ساعت ...
دو ساعت ...
سه ساعت ...
بعد که از خواب پا میشی و چشم ات به جمـال تلویزیون روشن میشــه ...
خـــدا رو در کنار آهنگری ببینی که داره تکه آهنی رو توی آتیش حرارت میده
تا ازش یه چیز به دردبخور و باارزش بسازه ...
کانال رو که عوض میکنی :
آیه ای رو ببینی که خدا داره تو رو به استقامت و صبر دعوت میکنه و
بهت وعده زندگی قشنگ و بهشت رو میده ... .
بعدش شرمنده خــ ـــدا بشــی و ... .
+ کپی شده از وبلاگ قبلیم :)
+ وقتی سر جلسه امتحان میفهمی امتحانت تشریحیه ...
+ وقتی برخلاف سال های دیگه کارت آزمون رو اجبار میکنن؛
اونم وقتی که تو برای اولین بار شهریه نریختی :(
+ وقتی حواسش بهت هست و همش زنگ میزنه تا بدونه امتحانت چطور بود ...
+ وقتی شنیدن صداش حالتو خوب میکنه و بهت انرژی میده :)
امروزم با همه سختی هاش تموم شد ، خدایا شکرت :))
به نام آرام دلها
خدای تنها و عشق بی انتها
سلام خدای خوبم.
ممنونتم که تمام سختی های زندگی رو بر من آسون کردی
و بر سرم منت گذاشتی و مهربانانه پای دل شکسته و زخمیم وایستادی؛
وقتی که از زمین خوردن ها مینالیدم و کسی دستگیر دل تنهام نبود
ممنونتم که قطره ای از دریای عشقت رو در وجود فرشته ای زمینی قرار دادی تا اون رو به پای من بریزه
ممنونتم خدای خوب و مهربانم
21 آذر ماه جناب فسقل خان ، جیگر دختر عموجان به دنیا اومد
قربونش بره خاله اش (که من باشم)
هم اسمش شبیه اسم منه هم روز تولدش ،
هر دوتامون 21 امی هستیم با بیست و سه سال و دو ماه فاصله سنی
دختر عموم میگه مهدیارم رو داماد تو میکنم :)))
+ یه تشکر ویژه هم میکنم از:
آقای ابراهیمی ، آقای عاشوری و واران عزیز
ممنون که به سوالام جواب دادین و برام وقت گذاشتین :))
دفتر خونه تکونی بسته شد و روزای اسفند همینطور دارن میگذرن و میرن که به دیار گذشته بشتابند
هرچی به آخر سال نزدیکتر میشیم یه غمی تو دلم سنگینی میکنه
امروز چهارمین روز کارآموزیم بود کارآموزی که چه عرض کنم
ظاهرش قشنگه نشستم پشت میز آقای همکار که فعلا تو مرخصی هستن
منم و یه لیست 22 صفحه ای شماره تلفن که باید زنگ بزنم بیان برا فرم پر کردن
اولش برا منی که به قول آقای همکار ساکت و خجالتی ام سخت بود
اما الان برام عادی شده
امروز یه نفر برای اولین بار تو عمرم بهم گفت خانوم مهندس :))
آقای همکار میگه اینجا باید پررو باشی ...
منم که بسیار بسیار آروم و سر به زیر فقط گفتم چشم .
نمیدونم چرا حرف زدنم نمیاد ...
چند تا خوشبختی هم بگم و برم :))
خوشبختی یعنی اینکه :
بدونی یکی هست که کیلومتر ها دور تر از تو کنار حرم امام رضا برات دعا میکنه و به یادته
خوشبختی یعنی اینکه :
اسمت جزء لیستی باشه که قراره برسه به دست امام رضا
خوشبختی یعنی اینکه بدونی :
یه نفر از کسانی که اسمش تو لیست ختم ازدواج بوده دیروز تو حرم امام رضا عقدش بود.