بااینکه کمتر تو وجودم حس ات میکنم و
حتی گاهی وقتا در تنگناهای زندگی ام آرزوی نیامدنت رو کردم
ولی مرد کوچک مادر..
آنقدر برایم عزیزی که حتی با تصور دستان کوچک ولی مردانه ات قند در دلم آب میشود و
آرزوی در آغوش گرفتنت شیرین ترین قصه ی زندگی ام میشود.
بااینکه کمتر تو وجودم حس ات میکنم و
حتی گاهی وقتا در تنگناهای زندگی ام آرزوی نیامدنت رو کردم
ولی مرد کوچک مادر..
آنقدر برایم عزیزی که حتی با تصور دستان کوچک ولی مردانه ات قند در دلم آب میشود و
آرزوی در آغوش گرفتنت شیرین ترین قصه ی زندگی ام میشود.
- من چیه توِأم؟
+ تو هوای منی
- هوا یعنی چی؟
+ هوا چیزیه که اگه نباشه امکان نداره زنده بمونی
متنفرم از آدمایی که یه پاشون اینجاست و یه پاشون خونه خـــــدا ،
ولی خبر از کارای جوونش نداره
که بدونه تو چه کارای کثیفی دست و پا میزنه
اونوقت باچه ابهتی بهشون میگن حاج آقا،حاج خانوم...
جوونی که چشم چرونی میکنه و چشمش دنبال هرزگیه
جوونی که خونه اشو کرده محل فساد ، محل هرزگی
اونوقت حاج خانـــــــوم دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده است برای پسرش...
حـــــــــج ات قبـــــــــــــــــول حاج آقا...
+ کپی شده از وبلاگ قبلیم :)
گاهی با یه حــــ ــرف ، با یه جملــه ، حتی با دیدن یه صحنـــه ؛
طوری فـرو می ریــ ــزی و دلتنگ روزای نیامده زنــدگیت میشــی
که حتی سر خــــ ــــدا هم فریاد میزنــی کــه :
چرا فقط مـــ ــــن؟
چرا فقط مــن باید این همــه بـغض رو به دوش بکشـ ــم و صبـــ ـــر کنم؟!
صبـــر تا کی؟؟
بعدش با خــــــ ـــدا قهــــــر کنی و بــری بخوابی؛
بدون اینکــه دیگــه یه کلمــ ــه باهاش حــــــ ـــرف بزنی ...
یک ساعت ...
دو ساعت ...
سه ساعت ...
بعد که از خواب پا میشی و چشم ات به جمـال تلویزیون روشن میشــه ...
خـــدا رو در کنار آهنگری ببینی که داره تکه آهنی رو توی آتیش حرارت میده
تا ازش یه چیز به دردبخور و باارزش بسازه ...
کانال رو که عوض میکنی :
آیه ای رو ببینی که خدا داره تو رو به استقامت و صبر دعوت میکنه و
بهت وعده زندگی قشنگ و بهشت رو میده ... .
بعدش شرمنده خــ ـــدا بشــی و ... .
+ کپی شده از وبلاگ قبلیم :)