قاصدک خیال من

آیا تو چنان که می نمایی هستی؟؟؟!



پیام های کوتاه
  • ۲۰ مرداد ۹۶ , ۰۰:۴۴
    117...
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرامش» ثبت شده است

۰۹
اسفند

خیلی حرص خوردم

خیلی سرش داد زدم

خیلی اعصابم رو خورد کردم

چند روز خونه مامانم موندیم، خونه مامانش موندیم

نتونستم پامو تو خونه خودم بذارم

صدای دعواشون هنوز تو گوشم بود،

 صدای رفتن و اومدناشون،

 صدای در کوبیدناشون،

 صداهای عجیب غریبی که هرشب از ساعت 12 شروع میشد و تا صبح ادامه داشت،

حتی یه بار به سرم زد برم یواشکی کارآگاه بازی کنم یا حتی به پلیس زنگ بزنم...

که بعدا کاشف به عمل اومد که تو کف خونه فرش و موکت میشستن و

 سقف خونه ما نم داده بود و گچ اش مثل برف رو فرش می نشست...

خیلی دنبال خونه گشتیم و هرچی بیشتر گشتیم کمتر پیدا کردیم ناامید شدم

و درست همون لحظه های آخر خدا باز هم بهمون لبخند زد

تو اوج تاریکی و لحظه های ناامیدی شب سیاهم سپیدِ سپید شد ...

خونمون رو دوس دارم

این اولین باری هست که از حرف دیگران نترسیدم و پای تصمیم موندم و پافشاری کردم

تو همه این اتفاقا دوتا چیز گران بها به دست آوردم

یکی اینکه تو هیچ چیز و هیچ کاری از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشم.

یکی هم اینکه ندونسته کسی رو قضاوت نکنم.

  • لبخنــــツ ـــد
۲۲
شهریور

ده روز از عروسیمون که بابام برامون گرفته بود گذشت

و سفر رامسر که با همه اتفاقات خوش و ناخوش سنجاق شد به اولین خاطرات زندگی دونفرمون

و تبخالی که گوشه لبم خودنمایی میکنه یادگار ماه عسلمون



زندگیتون به طعم عسل ^___________^

  • لبخنــــツ ـــد
۰۶
مرداد

تاریخ عروسیمون مشخص شد، 1396/06/09 ^ـــــــــــــــ^

بالاخره خونه ی مورد نظرمون رو پیدا کردیم، یه خونه کوچولو و شیک که من عاشقش شدم

این روزا بیشتر از هر وقت دیگه  دلامون به هم وابسته تر شده

احساس آرامش دارم این روزا

خدایا شکرت که روزای سخت تموم شد،

تو این مدت سختی ها و ناخوشی ها با تمام وجودم این رو درک کردم که:

 همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه


خدایا شکرت

  • لبخنــــツ ـــد
۲۳
فروردين

دیروز اونقدر طعم خوشبختی داشت که دلم میخواست تمام قد، همه ی دیروز رو بغلش کنم و نذارم تموم بشه...!

  • لبخنــــツ ـــد
۲۳
بهمن

پشت تمام آرزو های تو " خــــدا " ایستاده است...

کافیست به " حکمت " اش ایمان داشته باشی

  • لبخنــــツ ـــد
۲۱
بهمن

... بهت اعتماد دارم که الان کنارتم، به دوست داشتنت اطمینان دارم ولی زندگیمون رو میسپارم به بخدا و اعتمادم رو به پات میریزم و به خدا توکل می کنم و اونقدر به مردونگیت اطمینان دارم که مطمئنم بهم حتی تو فکرت هم خیانت نمیکنی؛ ولی اگه خدای نکرده یه روز همچین اتفاقی افتاد شرمندگیش پای خودت... .

اینا حرفایی بود که اونشب بهش زدم و به خودم قول دادم بهش تهمت نزنم و از خودم دورش نکنم.


+ ترجیح میدم اونقدر خوب بودن رو تمرین کنم که اگه یه روز کسی در حقم بدی کرد جوابش رو با خوبی بدم و اونقدر خوب باشم که اگه پیشش هم نبودم از یادش نرم.


  • لبخنــــツ ـــد