نوشتن پروژه ام همچنان ادامه داره و هنوز در فصل اول به سر میبرم.
ریزه کاری های فصل اول رو باید تا آخر هفته دیگه تموم کنم و فصل دوم رو شروع کنم
پووووووووف ، حالا کو تا فصل پنج!!!!!!
نوشتن پروژه ام همچنان ادامه داره و هنوز در فصل اول به سر میبرم.
ریزه کاری های فصل اول رو باید تا آخر هفته دیگه تموم کنم و فصل دوم رو شروع کنم
پووووووووف ، حالا کو تا فصل پنج!!!!!!
دیروز اونقدر طعم خوشبختی داشت که دلم میخواست تمام قد، همه ی دیروز رو بغلش کنم و نذارم تموم بشه...!
دیروز رفتیم تالار برا عروسی فامیل دورمون!
خدا خوشبختشون کنه ولی تالاره جوری بود که عروس و دوماد به زور دیده میشدن، ما که چیزی ندیدیم و هیچی از عروسی نفهمیدیم یعنی حتی نصف فامیلامون رو هم ندیدیم ... فقط از خودمون پذیرایی کردیم و برگشتیم :)
میگم کم حرفی هم معضلیه واسه خودش...
آدم دلش پر از حرف باشه اما نتونه یه کلمه اش رو به زبون بیاره :/
گلوله های واقعی حرف ها هستند...
گلوله هایی که هیچوقت خونریزیشان قطع نمی شود،
گلوله هایی که جای زخم هایشان را هیچ کس نخواد دید
جز چشــــــم های تر خودت...
+ خانواده سبز
همیشه سیزده فروردین که می شد بخاطر تنها موندنم ماتم میگرفتم
سیزده بدر امسال با سال های دیگه خیلی فرق داشت
تو کنارم بودی و از همه مهمتر امروز روز تولدت بود :)
راسته که میگن از هرچی بدت بیاد سرت میاد
ولی تو چه شیرین به سرم اومدی
شاعر میفرماید : تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم :))
همیشــــــه ...
پــــر از مهربانی میمانـــــم،
حتی اگر هیچکس
قــــدر مهربانیـــــــم را نداند.
مـــــن خدایــــی دارم
که به جــای همـــــه برایــــــم جبــــــران میکنـــــد.